- فسرده خاطر (فُ / فِ سُ دَ / دِ طِ)
فسرده دل. (ناظم الاطباء). رجوع به فسرده دل شود
معنی فسرده خاطر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(اَ سُ دَ / دِ طِ)
لغت نامه دهخدا
دل شکسته. (آنندراج). مهموم. مغموم. پژمرده. (ناظم الاطباء). دل سرد. غمین. اندوهگین
(دَ / دِ طِ)
لغت نامه دهخدا
آسوده دل. فارغ البال:
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی
گر تاج می فرستی و گر تیغ می زنی.
سعدی
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی
گر تاج می فرستی و گر تیغ می زنی.
سعدی
آسوده دل، بی تشویش، تامین، خاطرجمع، دل آسوده، فارغ البال، مطمئن
متضاد: مشوش، مضطرب
متضاد: مشوش، مضطرب
دلخور، دلگیر، رنجیده، مکدر، ملول، نژند
متضاد: راضی، شادمان
متضاد: راضی، شادمان